mardi 30 octobre 2012

کاندیدا

در جادوى چهره ات پنهان مى شوم!
لبخند مى شويم..
غنچه اى به لبهاى تو دل مى بندد!
لوح آفتاب از آن من ميشود..
تو به فستيوال شفق راه پيدا مى كنى!

jeudi 27 septembre 2012

اقیانوس آرام

در ناکجاآباد زمان،
از پس تشویش عقربه ها،
در آغوش اقیانوسی پر از تلاطم آرام می شوم..

شاه بابا،
بی خواب از آوار امواج،
بر قایق سرگردان خیال،
سمت طلوع تو..
پاروی من کجاست؟

mardi 24 juillet 2012

فانوس ها به دار آویخته!

در جنگل تیرهای چراغ ـ برق!
فانوس های مکرر به دار آویخته!..
به دیدارم بیا
دلم تنگ است.
زیر نعش هر فانوس..
گونه ام را بوسه ای بنشان.
صدای تو رؤیای من است.
آواز شو..
تا ماه به رقص آید.
کهکشان سینه ام،
به ستاره ات تسخیر کن!
فانوس های جنگلی..
شهامت شهادت را در عشق تو یافتند!
..
فانوس کن مرا

mercredi 4 juillet 2012

چنین تویی..

موسیقی نگاهت..
که بر ساز تنم می پیچد،
آواز انگشتانت..
که بر حسرت موهام می خرامد،
ترانه لبهات..
که بر بیتابی گونه هایم می شکفد،
..
دیگر جای خدا خالی نیست!

mercredi 27 juin 2012

پری ها

"سه پری شاملو" بر پنجره اتاقم فرود می آیند
وحشتزده مشت می کوبند به شیشه!!

پنجره را می گشایم..
یک پری سقوط می کند،
دو تای دیگر به درون می خزند.
به پری که افتاد پایین نگاه می کنم..
نزدیک زمین، معلق تاب می خورد!
به دوتای دیگر در اتاق می نگرم.
می پرسم: " چه شده؟»
یکی از پریها نقابی بر چهره می گذارد، شبیه صورت مادرم!
و می میرد!!
آن یکی شبیه تو می شود شاه بابا!
می گویی: "بانو،
آفتاب پرستها می گویند عکس گرگ را در ماه دیده اند"
صدای خنده پری معلق بلند می شود!
چشمهای تو خیس می شوند.
نعش پری مرده را بلند می کنی،
و از پنجره پرواز می کنی به دوردست..
پری معلق زود به تو می پیوندد!
ماه فغان می کند از بهتان آفتاب پرستها.
از خواب می پرم به فریادش!!
..
شب است. 

پری ای نیست.
پنجره ای سکوی پرواز نیست.
گرگها بر زمین و ماه فرمانروایی می کنند!
عکس تو روی دیوارمی خندد.

dimanche 3 juin 2012

شعری از تو

مثل یک بهار خوب آمدی.
چشمهام خیس شد..
یک طراوت شگرف، با کویر تشنه ام انیس شد!
شانه هات، کوهسار پر شکوه آفتاب..
سینه ام، بیقرارـ دشت شب ـ ستیز شد.

عطر تو به دست باد،
در مسیر سرزمین یک بلوغ می وزید..
ذهن من، در پی شمیم آن شکوفه سار،
کودکانه می دوید.

یک ترنم عجیب..
قصه ترانه ای نوشته شد.
شعری از تو چشمه شد.

dimanche 27 mai 2012

روح عصیانگرم را شاه بابا،
بگذار در بالهای تو پرواز کنم
تا به رسم خونین خورشید
شب شکنی کنیم..

dimanche 29 avril 2012

نکند خواب..

لبانم وامانده ار واژه های سرد،
در جستجوی جرعه ای تو، خواب پیمایی می کنند!


کابوس و رؤیا در هم آمیخته!!


آهای..
دوست داشتنی ترین گذشته یا آینده...،
هیچ نگران این آتشکده خاموش می شوی؟
که تسلیم بیراهه است.
هیچ سراغی از قدیمی ما در تو هست؟
خوابی تو مثل ما؟
 یا بیداری به خواب خود؟
نکند خواب تو مرگ ما شود!،
یا خواب ما مرگ ما؟!!

lundi 23 janvier 2012

شاه بابا
قلب زمین زیر پای دختران این خاک سرد یخ زده،
و تو هنوز در خاموش ترین آتشکده قرن، به نیایش خورشید خیالی نشسته ای، .. خوشی!!